ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
کفر .....
تو تبلور یک صدا بودی
تو انعکاس یک خدا بودی
در تو که غرق می شوم
غریق نجات نمی خواهم
در تو متولد که می شوم
بگذار کفر بگویم
دیگر خدا هم نمی خواهم
**************
التهاب زن
من پشت یک زن بودن چشم گذاشته ام
بازی قشنگیست
پشت یک التهاب قایم شو
شاید همانجا که چشم گذاشته بودم
چشم هایم جا بماند
و دیگر دست به جان خواستن های تو نکشیدم
**************
انتها ......
من به غروب چشم های تو که می اندیشم
تمام طلوع را فراموش می کنم
من به مرداب اندیشه های تو که می رسم
همه آن جاری شدن مثل رود را
در خود خاموش می کنم
**************
مرا سر کشیده اند
داغ بودم
نفهمیدند
سوزاندم
نفهمیدند
حالا تمام شده ام
چه حیف !!
* سیمین*
در قدم های من
جا خوش کرده یک عبور و
یک سکوت و
یک حجم نا متعادل غرور
در چشم های من
خشکیده مهربانی چشم هایی بی حضور .
من صورتم را در آینه جا گذاشته ام امروز
می خواهم تو بشوم
پر نامهربانی
پر سوز و سرمای زمستانی
می خواهم تو بشوم
مثل یک انگار بی فرجام
و یک فریاد پر سر سام
در تنم
صدای تو لم داده است
اما هیچ پیدا نیست
نه خنده ای
نه لبخند تازه و فرخنده ای
در دست هایم
جا مانده خطوط یک گرمی ناب
تو نماندی اما
من می مانم و
یک مشت خاطره و سراب
گرچه شاید آخرش
پای پر عبورم تاول بزند
اما یک بار دیگر
باز هم تو می شوم
خود را روی خط آخر جا می گذارم
سیمین ولی نو می شوم
و انگار عین خود تو می شوم
* سیمین *
۸۹/۰۱/۲۱
چشم های من دگر زیر بار نمی روند
زیر بار اینهمه انتظار نمی روند
پای ماندنم را جان ماندنی نمانده است
روزگار من هم زیر بار این جبر و انزجار نمی روند
تن رنجور خاطرات من
پوسیده لای حجم اشتیاق تو
ولی دل و جان من دگر
زیر بار این حرف های
بی بند و بار نمی روند
* سیمین *