ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
هجای نثر هایش هنوز لحظه های خاکستریم را رنگی میکند
و چله زدن های شب نشینان را
در بزم آخرین نوحه های تکراری می شنوم
و کسی را در پی تشویش
واژه های ناخواسته ای که
چون نوزاد ناخواسته متولد می شود تکرار می کنم
و به غرور چرکین مادران شوریده بخت دچار میشوم و
هرگز از پس بوی نای حرف های به ظاهر سنجیده
عبور نخواهم داد خود را
و باز بارانی ترین شعر هایم را
نثار آدم های عطش ننوشیده عاشق نمی کنم
که ریتم حزن زدگیهای این خطوط شکسته
با خط چین های عبوری راه زندگیم یکسان بشود .
و سطر آخر دل زدگی هایم
هیچ بوی لاشه واژه های در هم پیچیده شاعران را نخواهد داد
و مانند تمام تن بازی های متعفن آدم های بی شکوه
به پایان خواهد رفت .
*سیمین - فانی *
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت
احسنت خانوم مدیر . اینقدر زیبا بود که نمی دونم چی بگم . خیلی جالب بود برام مرسی