سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

پاییز می رسد

جیغ تابستان را می شنوم

که آشوب میکند دل آفتاب را

 

تو چرا چشم به ستاره دوختی ؟

روی یک شاخه نشست

شب که بود

شبپره ها دزدیدند دلش را

 

من خمیدگی کمر پشت بام را میبینم

که قاه قاه می خندد زاغکی به لاشه بی جان او

 

تو چرا دست به آسمان برده ای ؟

دیدمش کسی تکه نانی داشت داد به او و او هم رفت

 

چشیده بود طعم تلخ خاله زنک بازی همسایه ها را

خون به جگر دختر ترشیده آسمان کرده بودند

 

حالا تو تا صبح اشک بریز

پروانه دور لامپ های داغ چشم انتظاری سوخت

 

من خودم دیدم

شکایت مناره ها را از طلوع نابهنگامی که

از خواب میپرانندشان

با یک صدا

 

زیر شُر شُر داغی تابستان که آب میشدم

دست گدای زمین را نگاه کردم

که چه تاولی زده بود

 

دیگر تمامش کن

آسمان جیغ میکشد ، پشت بام خم میشود

تا سال تابستان برسد

خرما پخش میکنیم

کمی گرد سفید روی دلتنگی های تو می پاشیم

تا پاییز شود

 

*سیمین فانی *

 


نظرات 1 + ارسال نظر
sheita چهارشنبه 14 مرداد 1388 ساعت 11:08 ق.ظ http://kimiajoon.blogsky.com

akhei khrili naz bud

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد