سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

خودت خواستی

 ---   برای بهانه ای که خواستی تا رها باشی اینهم بهانه ----- 

 

 

انگار بهانه می خواستی 

 

 انگار روز های بی ترانه می خواستی  

 

باشد بهانه را ساخته ام  

 

بیا بردار و بی من سر کن با خود و 

 

یادت بماند که خودت خواستی  

 

*سیمین *  

 

  

 

نظرات 6 + ارسال نظر
عندلیب دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.delnevise.blogfa.com

سلام سیمین جون. خوبی عزیز؟
من مریم م هستم تو شعر نو، چند باری لطف کردی و شعرهامو مورد لطفت قرار دادین.
خوشحال میشم کمک کنم که بهتر بتونین با شعرم ارتباط برقرار کنین.
من تو این شعر خواستم شباهت رابطه ی حسی راوی و معشوقش رو به رابطه ی فروغ و ابراهیم گلستان بیان کنم.
کلمه ی فروغ که خوب ایهام هم داره اینجا به منظور اسم فروغ به کار رفته و راوی از نظر عشق و شعر فروغ رو الگوی خودش قرار داده.
بازم ممنون که دل نویسه های بنده رو میخونین و نظرات زیبا ارائه می کنین.

کاوه سلطانی دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.sometimes.blogfa.com

سلام
هر وقت شعری داشتید خبرم کنید تا در حد توان خودم برایتان بنویسم.
من لینکت کردم تا وبلاگت را پیش چشم داشته باشم.

کاوه سلطانی دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 03:23 ب.ظ

شعر از نظر ایجاز زبانی بسیار پخته بود و البته همانطور که شعر از ترانه می گوید خودش هم بیشتر ترانه است تا شعر . به هر حال فرقی نمی کند چون در ژانر خودش موفق بود

آزاده دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 05:18 ب.ظ http://www.mirdasht.blogfa.com

سلام سیمین جان.شما از من بزرگترید وشاید بی ادبی باشه که در مورد شعرتون اینطور نظر بدم امیدوارم با بزرگواریتون ببخشید.
این کار نسبت به کار قبل انسجام خوبی نداره و ضعیف تر برخورد کرده.و به نثر پیش رفته.به شما دوست مهربونم پیشنهاد می کنم.شاملو و فروغ و سید علی صالحی رو با دقت بخونید و اون ها رو بررسی کنید.پیروز باشید.

بامدادامید دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 05:58 ب.ظ

چیز مهمی نگفته بودم تکه ای بود که همیشه وقتی می بینم از جدایی ناخواسته صجبت میشود آن را می نویسم
یادت نیست تو خودت گفتی برو
...
پس گله ای هم نباید باشد
تکه ای دیگر هم هست که می گوید
باران می بارید
ظرفهای مان همه پنهان
....
درادامه در وقت خشکسالیدر بادیه دعا می کنیم برای قطره ای باران می خواهم بگویم وقتی داریم قدرش را نمی دانیمو بعد ///

نوشین دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 11:47 ب.ظ http://WWW.TOSS.BLOGSKY.COM

الان هم دلتنگم هم داغون... این روزا ...خیلی سخته تحملش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد