ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تو صاحب هزار فرسنگ خاطره شدی
و
من صاحب هزار چشم فواره
تو صاحب سالیان دراز عشق شدی
و
من صاحب هزار آفتاب غصه
و
حالا
من درگیر یک شعر ناب شدم
و
تو دچار من
و
.
.
.
.
درست مثل دختر همسایه
زیر چادر قرار هایم
بی قرار بودم
و درست مثل سیب های چیده شده
در سبد های احساس بال بال می زدم
و درست زیر یک نگاه بود که
احساس کردم
توان دوباره جوانه زدن را ندارم
مادرم می گفت سبز چه به چشمانت زیباست
ولی افسوس
من چشم هایم سبز نیست
*
شاید مادرم ویار دختری
با چشمان سبز را کرده
و
من همان دختر حوا که هرگز
نچشید طعم یک سیب را
خواهم شد