سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

نمی دانم های من

سکوت خانه های تلخ بی سامان بودن هایمان را تقدیم سرنوشت شوم

نمیدانم هایمان کرده ایم و هر روز با قلم های بی رنگ چه میشود کرد هایمان

 به دیوار های خاکستری معمای روزگار می افزاییم و

آخر کلام هم کسی نیست که یک کلام تازه برای زیستن دوباره امان بگوید که شاید امروزمان رنگ دیروز مان نباشد

ورق های تا خورده از نوشته های سر در گمی هر روزمان امروز هم لای کتاب های غبار گرفته پر پیمان کتابخانه مغزمان گم می شود و بازهم کسی از معمای بودن و نبودنمان هیچ خبر ندارد باز  

صدای طلاقی ورقهای کاهی روزنامه هایی که به جز حوادث تلخ روزگار چیزی به ارمغان نیاورده اند برای بودن هایمان در این خاکیه خاک و ولی باز میخوانیمش

 باشد بگذار باشد و بماند آن نگاه حتی تیره از زمانه و روزگار که همان برای امروزمان غنیمتی ست مثل آجیل هایی که مادر بزرگهایمان در دستمال کوچک پارچه ایشان گره میزدند برای روز مبادا

حالا روز مبادایمان کی میشود نمیدانم

نمیدانم

نمیدانم

به هر گونه ای هم بنویسی و بخوانی این نمیدانم را بازهم من هنوز نمیدانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد