سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

من و چشم های رهگذر

راستی

کسی آمد که ببیند من هنوز نفسی در پی یک آهنگ دارم ؟

کسی آمد که بداند دلم به دنبال دلی در کوچه های بی احساس هنوز می گردد ؟

البته ناگفته نماند

مرا هر روز رهگذری می بیند ولی آنقدر شهر شلوغ است که او

هیچ نمیداند

هر روز من در پی او می آیم

آنقدر آشوب است کوچه ها

کسی دست بر یقه ای بنهاده

کسی دنبال یک کاغذ خیس روی شاخه ای می گردد

کسی پی آراستن سیرت نا زیبای خودش

و منم در پی آن رهگذر دور از خود

پس چرا هیچ نمیخواند از من ؟

پس چرا هیچ نمیگوید از من ؟

من که دیروز نه پریروز نه که شاید پارسال ها بود

خاطره هایم را برایش خواندم و گفتم

پس چرا یادش رفت ؟

یادم رفت زیر امضایم بنویسم سیمین

وای چه بد شد

نکند آن رهگذر هم هر روز

در این شلوغی و آشوب به دنبالم میگردد

آمدم اینجا دیدم اینجا غوغا تر از آن کوچه ها شده است

آخر او نوشتن آموخت از من

شاید آمد که بنویسد از من

نمیدانم حالا اینهمه سوغات پائیز را چه کنم

تا کجا با خود ببرم

کسی نمیداند او به کجا ها می رود

که من از پی رفتنش جای پایم را هدیه کنم تا خسته تر از این نشود ؟

آه خسته شدم

بس که از عبور شاخ و برگ پائیز با چشمم عکس گرفتم

برای روز دیدارم هدیه دهم با یه عالم خاطره پائیزی

آه دستهایم کوفته شده

بس که از پریشانی این مردمان چشم و دل ناسیر نوشتم

که بخوانم روزی که او را خواهم دید

کسی از او سراغی، حرفی، رد پایی ندیده ؟


http://www.mypixshare.com/images/3628/5292/00000035.jpg

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد