ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
قصه ای بود
ساده آغاز شد
یک سلام و یک سلام
حتی یک نگاه هم نداشت
ساده آغاز شد
راه رفتن و همقدم شدن با کلام
با یک طلوع آواز ماندن زمزمه کردیم و
با یک غروب ماندن فردا را دعا
نمیدانم مردمان نامش را چه میگویند ؟
دلدادگی یا فرار دلخستگی ؟
ولی هر چه که بود
دل دادیم و فرار کردیم از دل خستگی
ساده بود گفتن شرم و حیا
نوشتن از حجب و ریا
واژه ها چون رود جاری
خواستن ها سیل آسا جاری تر
غمی اگر بود از فراق بود
از جدایی
از ندیدن ها و نبودن ها
ولی همه تن بودن ها
ساده آغاز شد
بی واژه با هجم سکوت آواز شدن
بی کلام در سکوت معشوق شدن
*سیمین - فانی *
رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
Raftam , ke gom shavam cho yeki ghatre ashke garm
Dar labelaye damane shab range zendegi
Raftam , ke dar siyahi yek goore bineshan
Faregh shavam zekeshmakesho jange zendegi
فروغ
بسیار زیباست..
سلام و صد سلام و درود
اینم مثل بقیه زیباست
سیمین خانوم چرا یه کتاب شعر به چاپ نمی رسونید ؟
بدون اغراق شعرهای شما کمی از بقیه نداره !