ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
گاهی دلم میخواهد برای هیچکسی ننویسم
برای هیچکسی واژه هایم را ساز نکنم
برای هیچکسی اشک نریزم
و برای هیچکسی به دنیا نیامده باشم
جرم بودنم این است که برای همه خواندم
برای همه نوشتم
برای همه بودم
و خودم هنوز در پیچش اول نبودن های خودم گم شده ام
اصلا دلم میخواهد برای خود تنهای خودم
یکبار فقط یکبار باران بشوم
اشک بریزم
آواز بخوانم
زندگی کنم
انسان شده ایم که به جرم انسان بودن
برای همه باشیم و برای خودمان هیچوقت نباشیم ؟
اصلا خسته ام
میخواهم با باد تا ابد راه بروم
اصلا میخواهم همساز برگ پاییز بشوم
به کسی چه مربوط که من ادمم یا نسیم یا هر چیز دیگر
اصلا من سیمین نیستم
حالا خوب شد ؟
با درودی دیگر
دوست عزیزم شعرت زیباست و کمی پرخاشگرانه
به سیمین سلامی دوباره بگو واینقدر بهش پرخاش نکن
در پناه حق