سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

این عشق نیست

هوا آنقدر ها هم سرد نشده که برای ندیدن چشم هایی که گریه می کردند بهانه ای بسازم از دست هایم و روی صورتم را بپوشانم .

آنقدر ها هم پاییز صدا داری نبود که برای نشنیدن صدای عاشقانه انکه پشت به مردم رو به دلداده اش راه میرفت برگ ها را بهانه کنم تا نشنوم سوز خواستنش را که هیچکس نمی شنید .

آنقدر ها هم قلبم به یخ زدگی های بی واژه بودن دچار نشده بود که برای به جریان در نیاوردن یک کلام ساده که "آرام باش" بی واژگی را بهانه کنم.

و هنوز آنقدر ها دست هایم بی جان نیست که برای نگرفتن دستهای آن دخترک بیچاره که سخت در پریشانی دستهایی زیر و بم آن خیابان خاطره ها را            می کاوید بهانه ای بسازم .

نه هنوز آنقدر ها از انسان بودن دور نیستم که برای دلداری ندادن کسی که میخواهد و خواستنش همه وجودش میشود روز های سرد وبارانی و ساعت های شلوغ آمد و شد ها را بهانه کنم

نه هنوز میفهمم دخترک ها و پسرک هایی بی مهابا دل به دریا میزنند و از پس همه ناخوشی های روزگار میگذرند و برای بهم رسیدن هر بهانه ای را بهانه رسیدن میکنند و هیچ ساز شکسته ای هم ریتم خواستن هایشان را بهم نمیزند و برای رسیدن و رسیدن و با هم بودن شان هر نوایی را ساز میبینید و خوب مینوازند آهنگ دلخواستن هایشان را

فقط کسی مردانگی کند بگوید

چه حیف

باران روزمرگی چشم ها

و سردی زمستانی هر روز شدن و بودن ها

خش خش برگ های متلاطم پاییز زندگی

التهاب آن ساز بی تاب را خواهد کشت 


و کسی مردانگی کند بگوید

بی گدار به آب زدن هایشان

با جاری شدن هایشان یکی میشود روزی و

باز در به در به دنبال التهاب همان نوا خواهند گشت


و این عشق نیست 


http://www.artshole.co.uk/arts/artists/oona%20culley/dandelion.jpg



نظرات 1 + ارسال نظر
ر.امید یکشنبه 22 آذر 1388 ساعت 01:54 ب.ظ

سلام زیبا بود
.... این عشق نیست ! پس چیست دوست عزیز؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد